پرسش :
شهيد مطهري اعتقاد داشتند كه امام رضا ـ عليه السلام ـ شهيد نشده اند بلكه به حال طبيعي رحلت كرده اند و مورخين مذاهب ديگر نوشته اند كه امام رضا ـ عليه السلام ـ توسط مأمون شهيد نشده است اين مطالب تا چه حد صحت دارد و در تاريخ آمده است كه امام به وسيلة انگور مسموم شده اند ولي در فيلم امام رضا ـ عليه السلام ـ ديده شد كه با انار مسموم شدند.
شرح پرسش :
پاسخ :
مي دانيم كه مأمون هشتمين خليفه عباسي، در سال 201 هجري قمري ـ 817 ميلادي، امام رضا ـ عليه السلام ـ را به مرو آورد و به اجبار از او خواست كه ولايتعهدي را بپذيرد و گرنه جان خود را از دست خواهد داد.[1]سپس براي اينكه خود را در كارش صادق جلوه دهد دستور داد به اسم آن حضرت خطبه خوانده شود و سكّه ضرب گردد.[2]اما آن چه كه مأمون در پي آن بود، بدستش نيامد و روز به روز به جايگاه و محبوبيت امام ـ عليه السلام ـ افزوده شد و در مقابل در شهرهايي مثل بصره، اقدام او را مردود شمرده و آن را به منزله خروج از خاندان عباسي تلقي كردند و او را از خلافت بركنار دانستند.[3]
بالاخره مأمون احساس خطر كرد و با پيشنهاد وزيرش، فضل بن سهل، و هشدار هاي امام رضا به نابسامان بودن اوضاع، تصميم گرفت مركز خلافت خود را به بغداد تغيير دهد.[4]
بر سر راه بغداد، قضيه حمام سرخس پيش آمد و مأمون نقشه قتل فضل بن سهل را اجرا كرد. جالب توجّه اينكه قتل فضل را، (كه از برامكه و ايراني بود،) اكثرا مورخين اهل سنت به صراحت به مأمون نسبت داده اند با اينكه در مرگ او مامون خود اظهار بي شكيبي و ناراحتي كرد و عاملين قتل را اعدام نمود.
پس از قتل فضل، شهادت امام رضا ـ عليه السلام ـ در طوس پيش مي آيد. عده اي از اهل سنت مي گويند كه شيعه، مأمون را متهم به قتل او كرد. گويند كه مأمون امام رضا را با انگور مسموم كرد[5]. بسياري از مورخين ديگر بدون اينكه توجهي به قضيه نشان دهند فقط مي گويند در طوس امام رضا ـ عليه السلام ـ وفات يافت، كساني هم چون ابن كثير در البدايه و النهايه جلد 10 صفحه 689، ابن اثير در الكامل جلد 6 صفحه 351، و طبري در تاريخ الملوك و الامم جلد 5 صفحه 146 و در اين ميان تنها ابن فلاح مي نويسد:
مرگ امام رضا ـ عليه السلام ـ در اثر شربت بوده است و بعضي ها مي گويند در اثر سمّ بوده است.[6] اما با نگاهي به جوانب قضيه و حوادث بعد از شهادت، مي توان به اصل ماجرا پي برد: طبري و ابن كثير پس از شهادت اما رضا(ع) مي نويسند: اهل بغداد از اقدامات مأمون ناراضي بودند كه يكي از آنها بيعت با علي بن موسي علوي بود و چون اين قضيه تمام شد، مطيع او شدند و حتي قتل برادرش «امين» را بر او بخشيدند.[7]
ديگري مي گويد: مأمون پس از شهادت امام رضا، بر سر راه خود به بغداد، نامه اي به اهل بغداد نوشت و گفت: شما از بيعت من با رضا ناراحت بوده ايد، حال او مرده است.[8]و سپس از آنها مي خواهد كه تحت اطاعت او درآيند.[9]
با اين حساب براحتي مي توان گفت كه مأمون وجود امام رضا ـ عليه السلام ـ را مانعي در مقبوليت خود در بغداد مي دانست از سوي ديگر اقبال مردم مدينه و مكّه به اما رضا نيز مضاف بر علت بوده است. تا او تصميم بگيرد كه اين مانع را از سر راه خود بردارد چنانچه خود بدان اشاره كرده است.
اما نبايستي عوام فريبي و سيّاس بودن مأمون را نيز فراموش كرد. استاد مطهري ـ رحمت الله عليه ـ مي نويسد: مأمون، امام رضا را شهيد كرد. بعد خودش بيش از همه مشت به سرش مي زند و فرياد مي كند و مرثيه سرايي مي كند و لهذا تاريخ را در ابهام گذاشته بحدّي كه عده اي نمي توانند باور كنند مأمون خود امام رضا را شهيد كرد.[10]
با اين سخن، هم به مقصود نزديكتر شديم و نيز نظر استاد شهيد در اين قضيه روشن شد.
اما در نحوه شهادت آنحضرت هر دو روايت آمده است برخي آن را با انگور و برخي با انار ذكر كرده اند.[11] كه در اصل قضيه تغييري ايجاد نمي كند. بنابراين شهيد مطهري چنين چيزي را در هيچ جا نگفته است بلكه تمام منابع و مقاتل به شهادت امام رضا ـ عليه السلام ـ توسط مامون معترف هستند. و حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ در سؤال از آيه 54 سوره نساء كه ميفرمايد: آيا به آنچه كه خداوند به مردم داده است حسد مي ورزند، چه زيبا فرمود كه: ما (اهل بيت) مورد حسد قرار گرفته ايم.[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
مقاتل الطالبين، نوشته ابوالفرج اصفهاني حيات سياسي امام رضا تأليف جعفر مرتضي عاملي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اصفهاني، مقاتل الطالبين، بيروت، چاپ مؤسسه الاعلمي، چاپ دوم، 1987 ميلادي، ص454.
[2] . مفيد، الارشاد، قم: آل البيت، چاپ اول، 1413، ج2، ص262.
[3] . يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلي، 1892 ميلادي، ج2، ص402.
[4] . طقوش، محمد سهيل، دولت عباسيان، ترجمه جودكي، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380، ص128.
[5] . مسعودي، پيشين، ج3، ص441.
[6] . حنبلي، ابن الفلاح، شذرات الذهب، بيروت، دارالفكر، بتيا، ج2، ص6.
[7] . عاملي، جعفرمرتضي، الحياة السياسيه الامام الرضا، قم، جماعة المدرسين، 1403، ص394.
[8] . سيوطي، تاريخ الخلفاء، بيروت، دارالجيل، 1408، ص366.
[9] . ابن اثير، الكامل، بيروت، دارصادر، 1402، ج6، ص351.
[10] . مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، تهران: انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1368، ص257.
[11] . عاملي، جعفرمرتضي، پيشين.
[12] . فرات الكوفي، تفسير فرات الكوفي، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول،1410 هجري قمري، ص106.
مي دانيم كه مأمون هشتمين خليفه عباسي، در سال 201 هجري قمري ـ 817 ميلادي، امام رضا ـ عليه السلام ـ را به مرو آورد و به اجبار از او خواست كه ولايتعهدي را بپذيرد و گرنه جان خود را از دست خواهد داد.[1]سپس براي اينكه خود را در كارش صادق جلوه دهد دستور داد به اسم آن حضرت خطبه خوانده شود و سكّه ضرب گردد.[2]اما آن چه كه مأمون در پي آن بود، بدستش نيامد و روز به روز به جايگاه و محبوبيت امام ـ عليه السلام ـ افزوده شد و در مقابل در شهرهايي مثل بصره، اقدام او را مردود شمرده و آن را به منزله خروج از خاندان عباسي تلقي كردند و او را از خلافت بركنار دانستند.[3]
بالاخره مأمون احساس خطر كرد و با پيشنهاد وزيرش، فضل بن سهل، و هشدار هاي امام رضا به نابسامان بودن اوضاع، تصميم گرفت مركز خلافت خود را به بغداد تغيير دهد.[4]
بر سر راه بغداد، قضيه حمام سرخس پيش آمد و مأمون نقشه قتل فضل بن سهل را اجرا كرد. جالب توجّه اينكه قتل فضل را، (كه از برامكه و ايراني بود،) اكثرا مورخين اهل سنت به صراحت به مأمون نسبت داده اند با اينكه در مرگ او مامون خود اظهار بي شكيبي و ناراحتي كرد و عاملين قتل را اعدام نمود.
پس از قتل فضل، شهادت امام رضا ـ عليه السلام ـ در طوس پيش مي آيد. عده اي از اهل سنت مي گويند كه شيعه، مأمون را متهم به قتل او كرد. گويند كه مأمون امام رضا را با انگور مسموم كرد[5]. بسياري از مورخين ديگر بدون اينكه توجهي به قضيه نشان دهند فقط مي گويند در طوس امام رضا ـ عليه السلام ـ وفات يافت، كساني هم چون ابن كثير در البدايه و النهايه جلد 10 صفحه 689، ابن اثير در الكامل جلد 6 صفحه 351، و طبري در تاريخ الملوك و الامم جلد 5 صفحه 146 و در اين ميان تنها ابن فلاح مي نويسد:
مرگ امام رضا ـ عليه السلام ـ در اثر شربت بوده است و بعضي ها مي گويند در اثر سمّ بوده است.[6] اما با نگاهي به جوانب قضيه و حوادث بعد از شهادت، مي توان به اصل ماجرا پي برد: طبري و ابن كثير پس از شهادت اما رضا(ع) مي نويسند: اهل بغداد از اقدامات مأمون ناراضي بودند كه يكي از آنها بيعت با علي بن موسي علوي بود و چون اين قضيه تمام شد، مطيع او شدند و حتي قتل برادرش «امين» را بر او بخشيدند.[7]
ديگري مي گويد: مأمون پس از شهادت امام رضا، بر سر راه خود به بغداد، نامه اي به اهل بغداد نوشت و گفت: شما از بيعت من با رضا ناراحت بوده ايد، حال او مرده است.[8]و سپس از آنها مي خواهد كه تحت اطاعت او درآيند.[9]
با اين حساب براحتي مي توان گفت كه مأمون وجود امام رضا ـ عليه السلام ـ را مانعي در مقبوليت خود در بغداد مي دانست از سوي ديگر اقبال مردم مدينه و مكّه به اما رضا نيز مضاف بر علت بوده است. تا او تصميم بگيرد كه اين مانع را از سر راه خود بردارد چنانچه خود بدان اشاره كرده است.
اما نبايستي عوام فريبي و سيّاس بودن مأمون را نيز فراموش كرد. استاد مطهري ـ رحمت الله عليه ـ مي نويسد: مأمون، امام رضا را شهيد كرد. بعد خودش بيش از همه مشت به سرش مي زند و فرياد مي كند و مرثيه سرايي مي كند و لهذا تاريخ را در ابهام گذاشته بحدّي كه عده اي نمي توانند باور كنند مأمون خود امام رضا را شهيد كرد.[10]
با اين سخن، هم به مقصود نزديكتر شديم و نيز نظر استاد شهيد در اين قضيه روشن شد.
اما در نحوه شهادت آنحضرت هر دو روايت آمده است برخي آن را با انگور و برخي با انار ذكر كرده اند.[11] كه در اصل قضيه تغييري ايجاد نمي كند. بنابراين شهيد مطهري چنين چيزي را در هيچ جا نگفته است بلكه تمام منابع و مقاتل به شهادت امام رضا ـ عليه السلام ـ توسط مامون معترف هستند. و حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ در سؤال از آيه 54 سوره نساء كه ميفرمايد: آيا به آنچه كه خداوند به مردم داده است حسد مي ورزند، چه زيبا فرمود كه: ما (اهل بيت) مورد حسد قرار گرفته ايم.[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
مقاتل الطالبين، نوشته ابوالفرج اصفهاني حيات سياسي امام رضا تأليف جعفر مرتضي عاملي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اصفهاني، مقاتل الطالبين، بيروت، چاپ مؤسسه الاعلمي، چاپ دوم، 1987 ميلادي، ص454.
[2] . مفيد، الارشاد، قم: آل البيت، چاپ اول، 1413، ج2، ص262.
[3] . يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلي، 1892 ميلادي، ج2، ص402.
[4] . طقوش، محمد سهيل، دولت عباسيان، ترجمه جودكي، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380، ص128.
[5] . مسعودي، پيشين، ج3، ص441.
[6] . حنبلي، ابن الفلاح، شذرات الذهب، بيروت، دارالفكر، بتيا، ج2، ص6.
[7] . عاملي، جعفرمرتضي، الحياة السياسيه الامام الرضا، قم، جماعة المدرسين، 1403، ص394.
[8] . سيوطي، تاريخ الخلفاء، بيروت، دارالجيل، 1408، ص366.
[9] . ابن اثير، الكامل، بيروت، دارصادر، 1402، ج6، ص351.
[10] . مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، تهران: انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1368، ص257.
[11] . عاملي، جعفرمرتضي، پيشين.
[12] . فرات الكوفي، تفسير فرات الكوفي، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول،1410 هجري قمري، ص106.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}